اگر مردم در عظمت قدرت خدا، و بزرگی او می اندیشیدند، به راه راست باز می گشتند،و از آتش سوزان می ترسیدند، اما دلها بیمار ،وچشم ها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچک خدا نمی نگرند؟که چگونه آفرینش آن را استحکام بخشید؟و ترکیب اندام آن را بر قرار، وگوش و چشم برای آن پدید آورد،واستخوان وپوست متناسب خلق کرد؟به مورچه و کوچکی جثه آن بنگرید، که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمی شود،نگاه کنید چگونه روی زمین راه می رود،وبرای بدست آوردن روزی خود تلاش میکند؟دانه ها را به لانه خود منتقل می سازد،ودر جایگاه مخصوص نگه می دارد،در فصل گرما برای زمستان تلاش کرده،و به هنگام درون رفتن،بیرون آمدن را فراموش نمی کند!.روزی مورچه تضمین گردیده ، و غذاهای متناسب با طبعش آفریده شده است.خداوند منان از او غفلت نمیکند،وپروردگار پاداش دهنده محرومش نمی سازد،گرچه در دل سنگی سخت وصاف یا در میان صخره ای خشک باشد.اگر در مجاری خوراک وقسمتهای بالا وپائین دستگاه گوارش وآنچه در درون شکم او از غضروف های آویخته به دنده تا شکم، وآنچه در سر اوست از چشم وگوش،اندیشه نمائی،از آفرینش مورچه دچار شگفتی شده واز وصف او به زحمت خواهی افتاد.پس بزرگ است خدائی که مورچه را بر روی دست وپایش بر پا داشت،وپیکره وجودش را با استحکام نگاه داشت،در آفرینش آن هیچ قدرتی او را یاری نداد وهیچ آفریننده ای کمکش نکرد.اگر اندیشه ات را بکار گیری تا به راز آفرینش پی برده باشی،دلائل روشنی به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درخت بزرگ خرماست،به جهت دقتی که جدا جدا در آفرینش هر چیزی به کار رفته،واختلافات وتفاوتهای پیچیده ای که در خلقت هر پدیده حیاتی نهفته است.همه موجودات سنگین وسبک،بزرگ وکوچک،نیرومند وضعیف،در اصول حیات وهستی یکسانند،وخلقت آسمان و هوا بادها و آب یکی است.پس اندیشه کن در آفتاب وماه،و درخت وگیاه،و آب و سنگ،و اختلاف شب و روز ،وجوشش دریاها،و فراوانی کوه ها،و بلندای قله ها،و گوناگونی لغتها،وتفاوت زبانها،که نشانه های روشن پروردگارند.پس وای بر آن کس که تقدیر کننده را نپذیرد،و تدبیر کننده را انکار کند!گمان کردند که چون گیاهانند وزارعی ندارند، واختلاف صورت هایشان را سازنده ای نیست،بر آنچه ادعا میکنند حجت و دلیلی ندارند،و بر آنچه در سر می پرورانند تحقیقی نمی کنند.آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده، یا جنایتی بدون جنایتکار باشد؟!
شناساندن صحیح خداوند سبحان
کسی که کیفیتی برا خدا قائل شد یگانگی او را انکار کرده،وآن کس که همانندی برای او قرارداد به حقیقت خدا نرسیده است.کسی که خدا را به چیزی تشبیه کرد به مقصد نرسید.آن کس که به او اشاره کند یا در وهم آورد،خدا را بی نیاز ندانسته است.هر چه که ذاتش شناخته شده باشد آفریده است،وآنچه در هستی به دیگری متکی باشد دارای آفریننده است.سازنده ای غیر محتاج به ابزار ،اندازه گیرنده ای بی نیاز از فکر واندیشه،وبی نیاز از یاری دیگران است.با زمانها همراه نبوده،واز ابزار و وسائل کمک نگرفته است.هستی او برتر از زمان،و وجود او برنیستی مقدم است،و از ازلیت او را آغازی نیست.با پدید آوردن حواس،روشن می شود که حواسی ندارد.وبا آفرینش اشیاء متضاد،ثابت میشود که در آن ضدی نیست،و با هماهنگ کردن اشیاءدانسته میشود که همانندی ندارد.خدائی که روشنی را با تاریکی،آشکار را با نهان،خشکی را با تری،گرمی را با سردی،ضد هم قرار داد،وعناصر متضاد را با هم ترکیب وهماهنگ کرد،وبین موجودات ضد هم،وحدت ایجاد کرد،وبین آنها که با هم نزدیک بودند فاصله انداخت.خدائی که حدی ندارد،و با شماره محاسبه نمی گردد،که همانا ابزار وآلات،دلیل محدود بودن خویشند وبه همانند خود اشاره می شوند.اینکه می گوئیم موجودات از فلان زمان پدید آمده اند پس قدیم نمی توانند باشند و حادثند،و این که می گوئیم حتما" پدید آمدند،ازلی بودن آنها رد می شود،و اینکه می گوئیم اگر چنین بودند کامل می شدند،پس در تمام جهات کامل نیستند.خدا با خلق پدیده ها در برابر عقل ها جلوه کرد،و از مشاهده چشم ها برتر و والاتر است،وحرکت وسکون در او راه ندارد،زیرا او خود حرکت و سکون را آفرید،چگونه ممکن است آنچه را که خود آفریده در او اثر بگذارد؟یا خود از پدیده های خویش اثر پذیرد؟اگر چنین شود،ذاتش چون دیگر پدیده ها تغییر می کند،و اصل وجودش تجزیه می پذیرد،و دیگر ازلی نمی تواند باشد،وهنگامیکه«بر فرض محال»آغازی برای او تصور شود پس سر آمدی نیز خواهد داشت ،و این آغاز وانجام،دلیل روشن نقص ونقصان وضعف دلیل مخلوق بودن،ونیاز به خالقی دیگر داشتن است.پس نمی تواند آفریدگار همه هستی باشد،و از صفات پروردگار که«هیچ چیز در او مؤثر نیست، و نابودی وتغییر وپنهان شدن در او راه ندارد»خارج می شود.
والاتر از صفات پدیده ها
خدا فرزندی ندارد تا فرزند دیگری باشد،و زاده نشده تا محدود به حدودی گردد،و بر تر است از آن که پسرانی داشته باشد،ومنزه است که با زنانی از دواج کند.اندیشه ها به او نمی رسند تا اندازه ای برای خدا تصور کنند،وفکرهای تیزبین نمی توانند او را درک کند،تا صورتی از اوتصور نمایند،حواس از احساس کردن او عاجز،ودستها از لمس کردن او ناتوان است وتغییر ودگر گونی در او راه ندارد،وگذشت زمان تآثیری در او نمی گذارد،گذران روز وشب او را سالخورده نسازد،و روشنائی وتاریکی در او اثر ندارد.خدا با هیچ یک از اجزاءجوارح واعضاءواندام،ونه با عُرضی از اعراض،ونه با دگر گونی ها وتجزیه،وصف نمی گردد.برای او اندازه ونهایتی وجود ندارد،ونیستی وسر آمدی نخواهد داشت؛چیزی او را در خود نمی گنجاند که بالا وپائینش ببرد،ونه چیزی او را حمل می کند که کج یا راست نگهدارد؛نه در درون اشیاء قرار دارد و نه بیرون آن؛حرف می زند نه با زبان و کام و دهان ؛می شنود نه با سوراخهای گوش وعضو شنوائی؛سخن میگوید نه با بکار بردن الفاظ در بیان؛حفظ میکند نه با رنج به خاطر سپردن؛می خواهد نه با به کار گیری اندیشه؛دوست دارد وخوشنود میشود نه از راه دلسوزی؛دشمن می دارد وبه خشم می آید نه از روی رنج ونگرانی؛به هر چه اراده کند ،می فرماید«باش»پدید می آید نه با صوتی که در گوش ها نشیند،و نه فریادی که شنیده شود،بلکه سخن خدای سبحان همان کاری است که ایجاد می کند.
شناخت قدرت پروردگار
پیش از او چیزی وجود نداشته وگر نه خدای دیگری می بود.نمیشود گفت «خدا نبود وپدید آمد»که در آن صورت صفات پدیده ها را پیدا میکند،و نمی شود گفت«بین خدا وپدیده ها جدائی است»و«خدا بر پدیده ها برتری دارد»تا سازنده وساخته شده همانند تصور شوند،وخالق وپدید آمده با یکدیگر تشبیه گردند.مخلوقات را بدون استفاده از طرح و الگوی دیگران آفرید،و در آفرینش پدیده ها از هیچ کسی یاری نگرفت،زمین را آفرید وآن را بر پا نگهداشت بدون آن که مشغولش سازد، ودر حرکت وبی قراری،آن را نظم واعتدال بخشید،وبدون ستونی آن را به پا داشت،و بدون استوانه ها بالایش برد و از کجی و فرو ریختن نگهداشت واز سقوط ودر هم شکافتن حفظ کرد،میخ های زمین را محکم،و کوههای آن را استوار،وچشمه هایش را جاری،ودره ها را ایجاد کرد.آنچه بنا کرده به سستی نگرائید،و آنچه را که توانا کرد نا توان نشد.خدا با بزرگی وقدرت بر آفریده ها حاکم است،وبا علم وآگاهی از باطن و درونشان با خبر است،وبا جلال وعزت خود از همه برتر وبالاتر است،چیزی از فرمان او سر پیچی نمی کند،وچیزی قدرت مخالف با او را ندارد تا بر او پیروز گردد،و شتابنده ای از او توان گریختن ندارد که بر او پیشی گیرد،وبه سرمایه داری نیاز ندارد تا او را روزی دهد.همه در برابر او فروتنند،ودر برابر عظمت او ذلیل وخوارند.از قدرت وحکومت او به سوی دیگری نمی توان گریخت که از سود وزیانش در امان ماند.همتائی ندارد تا با او برابری کند،و او را همانندی نیست که شبیه او باشد.اوست نابود کننده پدیده ها پس از آفرینش،که گویا موجودی نبود.
کارما یا کارمه برگرفته از واژه سانسکریت کارما میباشد ؛ به معنای ((متعادل کردن)). همچنین میتوان آن را چنین معنی کرد که: هر عملی، عکسالعملی در پی دارد. این مفهوم به اصل علت و معلول مربوط است. اگر به کسی بدی کنی انرژی آن باید متعادل شود. این را میتوان چنین معنی کرد که آن شخص زمانی دیگر رفتاری مشابه آن با شما خواهد داشت، یا این که زمانی پیامدهای اعمالتان را درک خواهید کرد و تصمیم خواهید گرفت که نگرش و رفتارتان را عوض کنید. زمانی که به درک فکر یا عملتان نایل شوید مقداری از نیروی کارمایی آزاد میگردد. معمولاً با انجام عملی که اشتباهتان را اصلاح نماید خودتان را به قدر کافی تغییر خواهید داد تا اینکه دیگر در زیر بار عقوبت کارمایی نباشید.
بعنوان مثال اگر فردی منفی و ریاکار بودهاید و بعداً خود را اصلاح نمودهاید، احتمال دارد خطایتان کاملاً پاک شود؛ یعنی آن را متعادل نمودهاید.
اگر چه کارما به معنی متعادل کردن است اما اغلب آن را به معنی پرداختن هزینهای برای اعمال بد میدانند. ممکن است معنای کارمای خوب اشتباه فهمیده شود؛ اما بنظر میرسد که انجام اعمال خوب به منظور کسب کارمای خوب نتیجهای عالی دارد. اما با این وجود اگر شخصی به این موضوع وابسته شود ممکن است کارمای خوب در زمانهای نامناسب و به طرزی عجیب به سراغش بیاید.
کارمای بد را میتوانیم فقدان رشد و درک بشماریم که فقط ضربات سخت اتفاقات نامطلوب میتوانند موجب آن شوند. به عنوان مثال رفتار ظالمانه داشتن با دیگران میتواند باعث شود که بعداً در زمان دیگری خودمان رفتار ظالمانهای را تحمل نماییم که نتیجه آن، توجه و محبت نسبت به دیگران خواهد بود. اگر واقعا از زاویهی گستردهتری نگاه کنیم، شاید چیزی بنام ((کارمای بد)) وجود نداشته باشد. میتوان آن را به عنوان فرصتی در نظر آورد که به ما کمک میکند رشد کنیم و راهی برای بهتر بودن را درک نماییم. کارمای خوب میتواند تنها چیز سادهای در ردیف آرامش فوقالعاده و عشق باشدکه به دست میآید؛ که عشق غیر شرطی و ارائه خدمت عاشقانه وداوطلبانه به دیگران موجب آن بوده است.
کارما ممکن است بصورت عشق، نفرت، طمع یا دیگر احساسات و تمایلات بروز کند. این پدیده بصورت انرژی تظاهر پیدا میکند. که میبایستی متعادل گردد. زمانی که خود را دچار احساس خاصی، نظیر عشق یا نفرت مییابید، ممکن است بخواهید از منشاء آن اطلاع پیدا کنید.
پس از آن که کسی از نوع کارمای ورای یک موقعیت مطلع میشود، مقدار زیادی از قدرت کارما آزاد میشود و فرد چندان در سیطره آن باقی نمیماند. گاهی اوقات علت کارمایی مخفی و پوشیده میماند تا زمانی که شخص به قدر کافی تجربه بیندوزد تا رشد مطلوب حاصل شود.
تمام اتفاقاتی که برای افراد حادث میشوند ناشی از کارما نیستند. بسیاری از اوقات اتفاقی از طریق ایعاد ژنتیکی عمل میکند که یا موجب رشد شخص و یا موجب رشد دیگران میشود.
روش صحیح از شیر گرفتن برای تغذیه صحیح کودک باید از غذاهایی که در هنگام بلوغ نیز به فرزندان داده می شود ، استفاده نمائید . همیشه از غذاهای خانگی که از مواد تازه تهیه شده است . استفاده کنید . به غذای کودک نمک اضافه نکنید . جهت جلوگیری از پوسیدگی دندان ، استفاده از مواد قندی و شیرین را محدود کنید . جهت آشنایی کودک با انواع مختلف مواد غذایی و چاشنی ها تنوع در مواد غذایی کودک ایجاد کنید . این عمل از بهانه گیری در امر غذا خوردن در آینده جلوگیری می کند . برنامه پیشنهادی برای از شیر گرفتن کودک
قبل از خواب | عصرانه | نهار | صبحانه | صبح زود / در طول روز | مراحل |
تغذیه با شیر | تغذیه با شیر | به اندازه نیمی از مقدار نهار به کودک شیر بدهید . سپس یک تا دو قاشق چای خوری غلات مخلوط شده با شیر یا سبزی یا پوره میوه بدهید . | تغذیه با شیر | تغذیه با شیر - در خارج از زمان وعده های غذایی از آب جوشیده سرد شده استفاده نمائید . | هفته ۲-۱ |
تغذیه با شیر | تغذیه با شیر | ۳ تا ۴ قاشق چای خوری حبوبات ، پوره سبزی یا پوره میوه به کودک بدهید ، قبل ، بعد و در خلال خوردن به کودک شیر بدهید . | یک قاشق چای خوری غلات بدون گلوتن ،قبل و بعد و در خلال خوردن غلات ، به کودک شیر بدهید | تغذیه با شیر - در خارج از وعده های غذایی از آب جوشیده سرد شده استفاده نمائید . | هفته ۴-۳ |
تغذیه با شیر | به کودک ۱ تا ۲ قاشق چای خوری حبوبات ،سبزی یا پوره میوه بدهید . قبل و بعد و در طی خوردن غذاهای جامد ، به کودک شیر بدهید . | ۲ تا ۳ قاشق چای خوری مواد پروتئینی ( پنیر ، سبزی ، ماهی یا گوشت ) بدهید . سپس ۲ تا ۳ قاشق چای خوری مواد غذایی شیرین به کودک بدهید . قبل ، بعد ودر طی خوردن غذاهای جامد ، به کودک شیر بدهید . | یک تا دو قاشق چای خوری ،غلات به کودک بدهید . قبل ، بعد و طی خوردن غلات به کودک شیر بدهید . | ابتدا از شیر استفاده ننمائید . در خارج از وعده های غذایی از آب جوشیده سرد شده یا آب میوه رقیق شده استفاده نمائید . | هفته ۶-۵ |
تغذیه با شیر | به کودک مواد پروتئینی و بدنبال آن مواد غذایی شیرین بدهید . قبل ،بعد و در طی خوردن غذاها ی جامد ، به کودک شیر بدهید . | ۲ تا ۳ قاشق سالادخوری مواد پروتئینی و به همان مقدار مواد غذایی شیرین ( ماست یا میوه پودر شده ) به کودک بدهید . قبل ، بعد و در طی خوردن غذاهای جامد ، به کودکان شیر بدهید . | ۵ تا ۶ قاشق سالادخوری غلات بدهید . قبل و بعد در طی خوردن غلات ، به کودک شیر بدهید . | به غیر از شیر ، با لیوان به کودک نوشیدنی های مختلف بدهید . غذای کودک باید نرم و خمیری باشد . | هفته ۸-۷ |
تغذیه با شیر | به کودک مواد پروتئینی و غذاهای شیرین همراه با مقداری شیر بدهید . | مواد پروتئینی و به دنبال آن مواد غذایی شیرین به کودک بدهید ، شیر را در فنجان به کودک بدهید . | غلات ،قبل ، بعد و در طی خوردن آن به کودک شیر بدهید . | اغلب به غیر از شیر از نوشیدنیهای مختلف با لیوان استفاده نمائید . | هفته ۱۰-۹ |
تغذیه با شیر | به کودک مواد پروتئینی و مواد غذایی شیرین بدهید . در فنجان به کودک شیر بدهید . | مواد پروتئینی و به دنبال آن مواد غذایی شیرین به کودک بدهید در فنجان به کودک شیر دهید . | غلات و شیر ، از هفته ۱۳ به بعد می توانید هنگام صبحانه شیر را بدون فنجان به کودک بدهید . | هر روز حدود نیم لیتر شیر به کودک بدهید . | هفته ۱۱ به بعد |
معمولا معلمان معترض هستند که یاد دادن یکسری اطلاعات خشک و بی روح به بچه ها و یادآوری آن در امتحانات بسیار سهل الوصول تر است از اینکه به آنها یاد دهیم که چگونه فکر کنند. آیا می توان اندیشیدن را به کودکان آموخت؟
معمولا معلمان معترض هستند که یاد دادن یکسری اطلاعات خشک و بی روح به بچه ها و یادآوری آن در امتحانات بسیار سهل الوصول تر است از اینکه به آنها یاد دهیم که چگونه فکر کنند. آیا می توان اندیشیدن را به کودکان آموخت؟ تحقیقات می گویند: «بله»
بخشی از تفکر، از تجربه نشات می گیرد؛ بنابراین برای اینکه بچه های یادبگیرند چطور فکر کنند (که شامل چگونگی ارزیابی آنها از موقعیت، چگونگی توجه آنها بر مهمترین جنبه ها، نحوه تصمیم گیری برای انجام کار، و چگونگی ادامه کار می شود) نیاز به تجربه دارند.
اما چگونه می شود بستر مناسب برای تجربه کودکان را فراهم آورد؟
مهارتهای فکر کردن درباره فعالیت های روزانه در مدرسه یا خانه را باید به کودکان و نوجوانان آموخت. این کار می تواند بسیار ساده آغاز شود. از خردسال ها سوالات با انتهای باز بپرسید که با آیا، چرا و چطور شروع می شوند؛ و درحالی که سوالات را برایشان می خوانید آنها را تشویق کنید مهارتهای کلامی خود را بهبود بخشند، این سوالات پرسشی می تواند کمک کند تا کودکان چگونه فکر کردن را یاد بگیرند. همین روش به کودکان سنین بالاتر هم می تواند کمک کند.
1. از کودکان بخواهید اطلاعات را با هم «جفت و جور» کرده و داده های جدید را با آنچه از قبل می دانستند، مقایسه کنند. این کار به آنها کمک می کند یاد بگیرند، ارتباط بین لغات یا مفاهیم را بشناسند و دریابند دو موضوع در چه نکاتی و مواردی با هم اشتراک و درچه مواردی با هم تفاوت دارند. دانش آموزان می توانند از طبقه بندی کردن اشیا استفاده کنند که به آنها در یادآوری بهتر مطلب و اندوخته های ذهنی شان کمک کند.
2. عملکرد «تفکر انتقادی» را که توانایی ارزیابی کردن اطلاعات است را به بچه ها بیاموزید. به آنها بیاموزید تا درباره هر چیزی که می شنوند یا میخواهند که به دست بیاورند چهار پرسش بپرسند.
الف) آیا آن چیز جالب و درخور شایسته است؟
ب) دانست اطلاعاتی راجع به ان چیز می تواند جزو اطلاعاتی قرار گیرد که اطلاعات عمومی به شمار می آید مثلا اکسیژن ترکیب شده است از O2 H؟
ج) اگر جزو اطلاعات عمومی قرار نمی گیرد، دلیل خاص بودن آن چیست و چرا کودک میل دارد راجع به آن نکاتی را بداند. اگر دلیلی دارد، آیا دلیل معتبر هست یا خیر؟ اگر نیست، بچه ها باید یادبگیرند که تلاشی برای درک و دانستن اطلاعاتی که به دردشان نمی خورد یا آن را دوست ندارند، نکنند.
به بچه ها نشان دهید چطور به یک مسأله نزدیک شوند:
الف : کودکان نیاز دارند تشخیص دهند چه چیزهایی را می دانند، چه چیزهایی را نمی دانند و باید چه کاری انجام دهند، سپس آنها می توانند
ب: نقشه یی را برای حل مساله طراحی کنند.
پ: نقشه یی را ارزیابی کنند و تصمیم بگیرند که آیا موثر هست یا خیر؟
3. از «راهنمای تصورات دهنی» و تصویر یک حادثه یا تجربه استفاده کنید. تخیلات حسی به ما کمک می کنند که اطلاعات را درحافظه بلندمدت ذخیره کنیم. هر چه از ظرفیت بیشتر حواسمان استفاده کنیم، بهتر است. به این ترتیب ممکن است از بچه ها خواسته شود در حین خواندن داستان هایی درباره صحرا، آن را «ببینند» ، شن های آنجا را لمس کنند، به صدای بادگوش دهند و گرما و تشنگی را احساس کنند. این رویکرد از جزییات و حواشی استفاده می کند.
4. به بچه ها یاد دهید فراتر از آنچه یادگرفته اند، فکر کنند. ممکن است از بچه ها خواسته شود در حین مطالعه انقلاب آمریکا بگویند سربازان در دوره «فورگ» چه احساسی داشتند؟ چه لباسی پوشیده بودند؟ تصور کنید شما در آن موقعیت قرار گرفته اید، نامه یی به خانواده خود بنویسید.
5. خلاقیت را برانگیزید. از بچه ها بخواهید اطلاعات تازه یی را خلق کنند یا بسازند. مثلا یک وسیله خنگی برای یکی از کارهای سخت خانگی درست کنند.
6. طرح های خلاق پیشنهاد کنید. مصل نوشتن یک شعر یا طراحی یک تصویر. بچه ها را تشویق کنید. نسخه دست اول تهیه کنند تا بعد آن را چاپ کنند.
7. به کودکان ابزار اساسی کار را بدهید و به آنها یاد دهید چطور و چه وقت آنها را به کار ببرند، مثل خواندن نقشه، انجام محاسبات و کاربرد ذره بین.
8. بچه ها را تشویق کنید اهداف را مرتب کنند و یک چارچوب زمانی برای آنها مشخص کنند و سپس آنها را یادداشت کنند. به این ترتیب می توانند پیشرفت خود را ببینند.
9. کودکان را یاری دهید تا بیاموزند چطور مهمترین نکات آنچه را که می خوانند می بینند یا می شنوند، پیدا کنند.
10. کودکان را به نوشتن ترغیب کنید. زیرا وقتی افکار را بخواهیم بر روی کاغذ بیاوریم ناچار باید آنها را مرتب کنیم. طرح هایی که بچه ها می توانند از آن لذت برده و چیزهایی از آن بیاموزند؛ از جمله نگهداری یک مجله، ارایه یک بحث به یکی از والدین (برای افزایش پول تو جیبی یا خرید یک چیز خاص یا یک حق) یا نوشتن نام به یک شخص مشهور
در روزگاران قدیم زنی که به تنهایی و پیاده سفر می کرد در عبور از کوهستان سنگ گرانقیمتی پیدا کرد. روز بعد او به مسافری گرسنه برخورد کرد، آن زن کیف خود را باز کرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمت را دید و از زن خواست تا آن را به او بدهد. و زن عاقل بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت. او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد که تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمت را داشته باشد.چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد. بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن زن را پیدا کرد سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فکر کردم و می دانم که این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید که چیزی به من بدهی که از این سنگ باارزشتر باشد.زن عاقل گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی که باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی کنی! زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است که می گویند افراد ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند. ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می کنیم و با آنچه می بخشیم یک زندگی می سازیم. منبع :ابواب انسان ها ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند. ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می کنیم و با آنچه می بخشیم یک زندگی می سازیم. واژه "قانع " یک بار در قرآن کریم به کار رفته است و آن در آیه 36 سوره مبارکه "حج" است. حضرت امام صادق (ع) در تفسیر این آیه در ترجمه واژه "قانع " فرمودهاند: «قانع کسی است که هر چیز برایش بفرستی، هر چند یک تکه گوشت باشد قناعت میکند». [المیزان، ج 14، ص 537] با ذکر چند روایت اهمیت صفت عالیِ قناعت را روشن میکنیم: رسول گرامی اسلام(ص) «قناعت، برکت است». [میزان الحکمه، ج 1، ص 545] امام علی (ع): «آفت پارسایی، کمیِ قناعت است». [میزان الحکمه، ج 1، ص 180] امام علی (ع): «زیباییِ زندگی،به قناعت است». [غررالحکم، حدیث 4749] امیرالمؤمنین علی (ع): «وقتی خداوند خوبی بندهای را بخواهد، به او قناعت عطا میکند». [میزان الحکمه، حدیث 5599] امام صادق (ع)نیز ضمن حدیثی، به فایده و اثر قناعت اشاره میفرمایند: «انسانِ دیندار میاندیشد، و در نتیجه آرامش او را فرا میگیرد و... قناعت میورزد و به سبب آن [از مردم] بینیاز میشود و به آنچه به او داده شده، خشنود میشود». [میزان الحکمه، حدیث 6452] |
مرکز کنترل در درون شماست/احساس ارزشمندی کنید | |||
زندگی با مشکلات گوناگون و جلوههای رنگارنگش آن چنان ما را گرفتار کرده است که هر چه بیشتر تلاش میکنیم کمتر به هدف میرسیم . دائما احساس میکنیم گم شدهای داریم . آن قدر در روزمرگیها غرق شدهایم که از همه چیز و همه کس غافل ماندهایم . مدتها است که فرهنگ «مراقبه» را به دست فراموشی سپردهایم . نمیدانیم کیستیم، کجاییم و چه میخواهیم. بسیاری را میبینیم که به شدت افسردهاند و در زندگی کمتر احساس شادی می کنند . اینها کسانیاند که به خود، دیگران و محیطی که در آن زندگی میکنند بیتوجهاند .
باید پذیرفت که این دست کشیدن از خود ، موجب بروز مسائل زیادی برای فرد و اطرافیانش میشود; در درجه اول احساس بی کفایتی و بیلیاقتی میکند . پدید آمدن این زمینه عاطفی سبب می شود که فرد جریان فکری خود را به کار نیندازد و هیچگاه خود را برای فهم، درک و عمل آماده نبیند . چنین انسانی در شناخت تواناییها و نقاط ضعف و قوت خود آگاهی ناقصتری دارد; لذا در تنظیم اعمال و رفتار خویش ناموفقتر است و از فعالیتهای مثبت امتناع میورزد و در نتیجه دچار یاس و افسردگی میشود .
برای جلوگیری از بروز چنین مسائلی باید یاد بگیریم از «خود»های خود خوب مراقبت کنیم و به آنها برسیم تا سالمتر، شادتر و خوشبختتر باشیم . در نتیجه این مراقبت، بهتر کار خواهیم کرد و توانایی بیشتری از خود نشان خواهیم داد . فردی خواهیم شد با عزت نفس بالا که خود را خوب میشناسد، بر خصوصیات مثبت، تواناییها، زیباییها و استعدادهای خاص خود آگاه است و به آن ارج میگذارد و از بودن آنها احساس خوشحالی و رضایت میکند و به طور واقع بینانه محدودیتها، کاستیها و ناتوانیهای خود را میبیند و نه تنها از آنها شرمنده نیست، بلکه قسمتی از خود میداند . رسیدن به احساس «خود ارزشمندی» بهترین و سادهترین راه رسیدن به دیگر لذتهای حقیقی است . با پرداختن به خود است که یاد میگیریم از «خود» مراقبت کنیم; زیرا خود واقعی ما زیباست و ارزش مراقبت را دارد . آن قدر چیزهای زیبا در وجود هر یک از ما وجود دارد که نمیتوان به راحتی از آنها گذشت . برای رسیدن به این زیباییها و پیداکردن «بهترین خود» می بایستخودبینی را کنار بگذاریم . به خودمان وقتبدهیم تا به آن چشمه مطمئنی که سرشار از آرامش، نیرو و توانایی استبرسیم و این مصداق فرمایش امام علیعلیه السلام است که: «خدا شناسترین شما، خودشناسترین شماست» . (1) گام اول برای مراقبت از خود آن است که سعی کنیم با خویش مهربانتر باشیم; به بیانی دیگر، با خودمان آن چنان رفتار کنیم که انتظار داریم دیگران با ما رفتار کنند; یعنی به خودمان احترام بگذاریم و برای سلامتی و نشاط خود تلاش کنیم (مثلا ورزش کنیم، به مسافرت برویم، به مسائل بهداشتی خود توجه داشته باشیم، گاه بهانهای برای خندیدن و شاد بودن پیدا کنیم و) . . . و به این وسیله عزت نفس خود را افزایش دهیم . اگر ما خودمان به فکر خودمان نباشیم ، دیگران هرگز نمی توانند برای خوشبختی ما کاری بکنند . در مقابل، ما نیز نمیتوانیم قدمی برای دیگران برداریم; زیرا به فرمایش امام علیعلیه السلام: «کسی که به خودش بدی کند، نمیتوان توقع خوبی از او داشت . » (2) و بالعکس «کسی که با خودش مهربان باشد به دیگری ستم روا نمیدارد . » (3)
ما زمانی میتوانیم با دیگران ارتباطی خوب و زیبا داشته باشیم که «من» بتوانم با خودم چنین رابطهای برقرار کنم و «تو» باخودت . شاید تصور شود که رسیدن به خود و مراقبت از خویش، رفتاری خود خواهانه است . حتی بسیاری از خانوادهها از همان ابتدا به فرزندان خود یاد می دهند که دیگران را به خود ترجیح بدهند . در حالی که این رفتار زمانی نتیجه مثبت میدهد که فرد لذت رسیدن به خود و مراقبت از خود را تجربه کرده باشد . این که ما اول به خودمان برسیم بعد به دیگران ، روال عادی و طبیعی رشد است . آن چه زشت است، این است که ما «فقط» به خود بیندیشیم، چرا که «فقط» به خود اندیشیدن و به خود رسیدن مانند این است که هر روز غذایی را که دوست داریم، بخوریم و این خستگی آور است . برای این که زندگی خود را متعادل کنیم باید به دیگران هم اهمیتبدهیم و مردم را هم دوست داشته باشیم . در همین جاست که میتوان مفهوم ایثار، بخشیدن، دوست داشتنها و چیزهایی که برایمان بسیار با ارزشاند را فهمید .
قدم بعدی در مراقبت از خود این است که « انسان خودش برای خودش نگهبان بگمارد تا مراقب اعمال او باشد . » (5) برای داشتن چنین نگهبانی کافی استبه خود «توجه» داشته باشیم; زیرا بنا به فرمایش امام علیعلیه السلام: «نفس توجه به خود، انسان را به سوی اصلاح نفس » (6) و به دست آوردن بهترینها هدایت میکند . در درون هر یک از ما مرکزی وجود دارد که میداند چه چیز برای ما خوب و چه چیز بد است: (فالهمها فجورها و تقویها) (7) یا (بل الانسان علی نفسه بصیرة .) (8) این مرکز زمانی فعال می شود که ما به آن «توجه» داشته باشیم . حال باید دید چگونه می توان این «توجه» را به وجود آورد؟ برای پاسخ به این سوال در مقاله ی بعد با ما همراه باشید....
پینوشتها: 1) غررالحکم: «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه . » 2) همان: «من اساء الی نفسه لم یتوقع منه جمیل . » 3) همان: «من اشفق علی نفسه لم یظلم غیره . » 4) همان: «من لمیصلح نفسه لم یصلح غیره . » 5) همان: «اجعل من نفسک علی نفسک رقیبا . » 6) همان: «نظر النفس لنفسه العنایة بصلاح النفس . » 7) سوره شمس، آیه 8 . 8) سوره قیامت، آیه 15 .
منبع :مجله یاس در مقاله ی قبل گفتیم که یکی از راه های نگهبانی از خود این است که « انسان خودش برای خودش نگهبان بگمارد تا مراقب اعمال او باشد . » برای داشتن چنین نگهبانی کافی استبه خود «توجه» داشته باشیم; زیرا بنا به فرمایش امام علیعلیه السلام: «نفس توجه به خود، انسان را به سوی اصلاح نفس » و به دست آوردن بهترینها هدایت میکند . در درون هر یک از ما مرکزی وجود دارد که میداند چه چیز برای ما خوب و چه چیز بد است . در این مقاله راجع به چگونگی راه اندازی این مرکز صحبت می کنیم : در طول روز چند بار فقط برای «یک دقیقه» بایستیم و ببینیم چه می کنیم . دکتر اسپنسر جانسون در این مورد راهکار جالبی به نام: «توقف!» دارد . این که ما در طول روز چند بار فقط برای «یک دقیقه» بایستیم و ببینیم چه می کنیم . به آن چه فکر می کنیم یا انجام می دهیم بنگریم و خود را محاسبه کنیم . درست مثل کسی که در شهر رانندگی میکند و در برابر تابلوهای ایست، توقف میکند . این تابلوها کمک می کنند تا شخص به آسانی و سالم به مقصد برسد . هر چند این کار عجیب به نظر میرسد که ما فقط در یک توقف کوتاه بخواهیم به آن چه انجام میدهیم، بیندیشیم و به سؤال های خود پاسخ بدهیم، ولی اغلب در همین فرصتهای کوتاه، راه بهتر شدن کار یا فکری را که در آن دقیقه درگیر انجامش هستیم پیدا خواهیم کرد . همین توقف کوتاه به ما کمک میکند به سرانجام کارها بیندیشیم و این یعنی مراقبت از خود; زیرا «به کار بستن فکر و اندیشه در کارها، پایان کار را نیکو میکند . » (1) و از طرفی «نیک و بد کارها را نمایان میسازد» (2) و «ما را آماده میکند تا به اصلاح آنها پرداخته و نتیجه بهتری بگیریم . » (3)
امام صادق علیه السلام نیز در این زمینه به یکی از دوستانشان به نام جندب میفرمایند: «ای جندب! در برابر هر کاری «توقف کن» تا به آغاز و انجام آن کار آگاه شوی . قبل از آن که در آن کار بمانی و نهایتا پشیمان شوی . ای جندب ! به درستی که تو (خود) طبیب نفس خویشی، نشانههای سلامتی و بیماری را تشخیص میدهی، درمان را هم خوب میدانی; پس (لحظهای) درنگ کن ببین با خود چه می کنی . . . » (4) آری «هر انسانی به نفس خویش آگاهی دارد هر چند عذر تراشی میکند . » (5) پس چرا نفس خویش را رها سازیم تا ما را در کوره راههای تاریکی رها کند؟! (6) زندگی را سادهتر بگیریم تا بسیاری از فشارهای روحی را از بین ببریم، زیرا زندگی وقتی سادهتر باشد، ساده هم حفظ میشود . مثال دیگر: گاه کاری انجام میدهیم که خوب از آب در نمیآید و موجب فشار روحی ما میشود . چگونه میتوانیم با یک توقف کوتاه از این فشار روحی رهایی پیدا کنیم؟ در این مورد نیز توقف راهگشا است . ما میتوانیم در همین توقف کوتاه زیر و بم آن کار را جست وجو کنیم تا نکات مثبتی را که در اطراف آن یافت میشود برای خود بیابیم . یا وقتی در پیچیدگیهای زندگی گم میشویم میتوانیم آن قدر از شاخ و برگ گرفتاریها بچینیم تا به هستهای که موجب رضایت ما بشود، برسیم . یعنی زندگی را سادهتر بگیریم تا بسیاری از فشارهای روحی را از بین ببریم، زیرا زندگی وقتی سادهتر باشد، ساده هم حفظ میشود . به این ترتیب ما در مقابل تابلوی ایستبه قسمتی از وجود خویش آگاهی پیدا میکنیم و کمکم به شناخت از خویش خواهیم رسید و به فرمایش امام علیعلیه السلام: «هر که خود را شناخت، خدایش را شناخته است . » (7) و کسی که خدا را شناخت عاشقش میشود; یعنی به بالاترین مرتبه عزت نفس دستیافته است .
پینوشتها: 1) غررالحکم: «طول الفکر یحمد العواقب و یستدرک فساد الامور . » 2) همان: «فکر المرء مرآة تراه حسن عمله من قبحه . » 3) همان: «من حاسب نفسه وقف علی عیوبه و احاط بذنوبه فاستقال الذنوب و اصلح العیوب . » 4) تحف العقول، وصایای امام صادقعلیه السلام به عبدالله بن جندب . 5) سوره قیامت، آیه 15 . 6) غرر الحکم: «من رخص نفسه ذهبتبه فی المذاهب الظلمة . » 7) همان: «من عرف نفسه فقد عرف ربه . »
منبع : مجله یاس |